Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (1474 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich fahre U من مسابقه دارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Ich komme! U دارم می آم.
Ich habe ein Kind. U من یک بچه دارم.
Ich zweifle daran. U من بهش شک دارم.
{m} <pres-p.> U دوستت دارم
Ich habe Kopfschmerzen. U من سر درد دارم.
Darf ich ... ? U اجازه دارم ... ؟
Ich habe es eilig. U من عجله دارم.
Ich habe zwei Kinder. U من دو تا بچه دارم.
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
Ich habe eine Frage. U من یک سئوال دارم.
Ich mag dich. U دوستت دارم.
Ich habe Halsschmerzen. U من گلودرد دارم.
Ich habe Erkältung. U سرماخوردگی دارم.
Ich bin einverstanden. U قبول دارم.
Darf ich mal vorbei? U اجازه دارم رد بشم؟
Es würgt mich. [umgangssprache] U حالت تهوع دارم.
Mir ist schlecht. U حالت تهوع دارم.
Meine Nase läuft. [ugs.] U آب ریزش بینی دارم.
ich brauche ein buch. U من یک کتاب لازم دارم.
Ich bin über 50 Jahre alt. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
Ich halte mich im Hotel auf. U در هتل منزل دارم.
Mir ist übel. U حالت تهوع دارم.
Ich glaube an Gott. U من به خدا ایمان دارم.
Mir ist kotzübel. [umgangssprache] <idiom> U دارم بالا میارم.
Soweit ich mich erinnere ... تا آنجایی که به یاد دارم ...
Ich bin beim Kochen. U من دارم آشپزی می کنم.
Ich bin mir absolut sicher, dass... U من اطمینان کامل دارم که ...
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Ich habe viel zu tun. U خیلی کار دارم.
Besteht U من کمبود اهن دارم
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Ich arbeite daran. U دارم روش کار میکنم.
Ich brauche einen Abschleppwagen. U من به یک کامیون یدککش نیاز دارم.
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Ich brauche Augentropfen. U من به قطره چشم نیاز دارم.
Darf ich ein Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق را ببینم؟
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Tatsächlich glaube ich, dass meine Mannschaft gewinnt. U من واقعا باور دارم که تیم من می برد.
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Ich habe eine andere Karte. U یک کارت [اعتبار یا بانکی] دیگری دارم.
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Darf ich das Fenster öffnen? U اجازه دارم پنجره را باز کنم؟
Darf ich ein anderes Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق دیگری ببینم؟
Ich bin sicher, wir können zu einer Vereinbarung kommen. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Ich sterbe vor Hunger. U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
Darf ich die Preisliste sehen? U اجازه دارم فهرست قیمت را ببینم؟
Darf ich Ihre Mahlzeit essen? U اجازه دارم غذای شما را بخورم؟
Darf ich es Ihnen erklären? U اجازه دارم اونو براتون توضیح بدم؟
Brauche ich ein Passwort? U به کد گذر [برای شبکه رایانه] نیاز دارم؟
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Darf ich heute ausnahmsweise früher weg? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Wie zeig ich ihm, dass ich ihn mag? U چطور به او [مرد] نشون بدم که دوستش دارم؟
dein Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با تو باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Ich hoffe, auch einmal meine Schwester zu sehen U من آرزو دارم که حتی برای یکبار خواهرم را ببینم
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Ihr Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Kann [Darf] ich das für einen Moment leihen? U میتوانم [اجازه دارم] این را برای یک لحظه قرض کنم؟
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Ich muss gestehen, dass ich gegen ihn irgendwie voreingenommen bin. U من باید اعتراف بکنم که تا حدی تمایل به تنفر از او [مرد] را دارم.
Ich kann mich noch erinnern, auch wenn [wiewohl] es schon lange her ist. [wenn es auch schon lange her ist.] U با اینکه خیلی وقت از آن گذشته است من هنوز به خاطرش دارم.
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.
Ich kann nicht richtig und genau Deutsch sprechen, weil ich seit ein paar Monaten in Deutschland angekommen bin. Ich bin dabei mir langsam Deutsch beizubringen. من نمیتوانم درست وصحیح آلمانی حرف بزنم چون چند ماه است که به کشور شما آمدم. کم کم دارم یاد میگیرم.
Jetzt glaub ich es langsam. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
Bewerbung {f} U مسابقه
Wettbewerb {m} U مسابقه
Wettbewerbe {pl} U مسابقه ها
flitzen U مسابقه دادن
hetzen U مسابقه دادن
Freundschaftsspiel {n} U مسابقه دوستانه
Entscheidungsspiel {n} U مسابقه نهایی
Ausscheidungskampf {m} U مسابقه حذفی
Disqualifikation {f} U اخراج [از مسابقه]
Veranstaltung {f} U مسابقه [ورزش]
Ereignis {n} U مسابقه [ورزش]
Event {n} U مسابقه [ورزش]
Ausschreibung {f} U دعوت به مسابقه
Finale {n} U مسابقه نهایی
Champion {m} U برنده مسابقه
Athletik {f} U مسابقه ورزشی
Partie {f} U مسابقه ورزشی
Spiel {n} U مسابقه ورزشی
eine Partie Schach U یک مسابقه شطرنج
erste Startposition U جلوتر از همه در صف [مسابقه]
Boxkampf {m} U مسابقه مشت زنی
Bootsrennen {n} U مسابقه قایق رانی
Abfahrtslauf {m} U مسابقه اسکی در سرازیری
Endstand {m} U نتیجه نهایی [مسابقه]
Bestzeit {f} U بهترین زمان [مسابقه]
Autorennen {n} U مسابقه اتومبیل رانی
Flachrennen {n} U مسابقه اسب دوانی
Boxkampf {m} U مسابقه بوکس بازی
Kampagne {f} U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
Wollen wir eine Partie Karten spielen? U یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
Nationalspiel {n} U مسابقه بین المللی [ورزش]
Länderspiel {n} U مسابقه بین المللی [ورزش]
eine Kampagne aufziehen [starten] U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
Bergrennen {n} U مسابقه اتومبیل رانی در کوهستان
Arena {f} U میدان مسابقه [در روم باستان]
eine Kampagne [durch] führen U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
Aktion {f} U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
Jemanden blamieren [im Wettkampf] U کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
Jemanden blamieren [im Wettkampf] U از کسی جلو زدن [در مسابقه ورزشی]
Jemanden vorführen [im Wettkampf] U از کسی جلو زدن [در مسابقه ورزشی]
Jemanden vorführen [im Wettkampf] U کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
jemand hinter sich lassen <idiom> U از کسی جلو زدن [مسابقه] [اصطلاح روزمره]
Nimmst du meine Herausforderung zu einem Schachspiel an? U دعوت من را برای یک مسابقه شطرنج قبول می کنی؟
Feldzug {m} U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه] [اصطلاح مجازی]
Auftaktspiel {n} U اولین مسابقه [از یک سری مسابقات] بازی مقدمه ای
jemanden abhängen <idiom> U از کسی جلو زدن [مسابقه] [اصطلاح روزمره]
etwas für entschieden halten U [نتیجه] چیزی [مسابقه یا جنگ] را حکم شده پنداشتن
Herausforderung [an Jemanden zu etwas] [Aufforderung zur Konfrontation] {f} U دعوت بجنگ [یابه مسابقه] [از کسی برای چیزی]
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Parkplatz-Party {f} [Picknick auf der Heckklappe eines Autos] U پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
Ich habe das Gefühl [so eine Ahnung] , dass es diesmals anders ist. U بدلم برات شده که این بار فرق دارد. [سخت گمان دارم که این بار فرق دارد.]
einen Rekord aufstellen U صورت جدول مسابقه را برقرار کردن [بیان کردن ]
Jemanden von einem Wettbwerb ausschließen U شرکت کردن در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
verschärfen [Wettbewerb] U تشدید کردن [سخت کردن ] [در مسابقه]
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
0جرم گیری دندان سگ در زبان آلمانی رو میخوام بدونم یک سگ دارم و میخوام از دامپزشک بپرسم آیا جرم گیری برای دندان سگ انجام میدن؟
0به علت بی سرپرست شدن فرزندم مجبور به ترک المان هستم نیاز شدید مالی دارم
0Primfaktorzerlegung
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com